loading...
پورتال اسلامی فرهنگى سيب سرخ
بهزاد بازدید : 521 پنجشنبه 13 تیر 1392 نظرات (0)
ابو عبدالرحمن عبدالله بن واضح مروزی، آزاده بنی حنظله، عالم زاهد، فقه را از سفیان و مالک بن انس رضی الله عنه آموخت. «موطا» از او روایت شده است. بیشتر از مردم بریده میشد. بشدت خلوت و تنهایی و زهد و ورع را دوست میداشت و پدرش نیز دارای همین صفات بود.

گویند که پدرش در باغ مالک خود کار میکرد و مدت زمانی طولانی پرستار و باغبان آن باغ بود. روزی مالک برای بازدید به باغ آمد و از او خواست اناری شیرین را برایش بیاورد. او رفت و چند انار را در اختیار مالک قرار داد. هنگامی وی مشغول خوردن انارها شد دید که همه ی آنها ترش هستند. مالک خطاب به مبارک گفت: اینها که همه ترش هستند برو و چند انار شیرین بیاور. برای بار دوم انارهایی که آورده بود همه ترش بودند. مالک با عصبانیت گفت: من انار شیرین را خواستم تو باز هم انار ترش آوردی. برای بار سوم رفت و از درختان دیگر چند عدد انار را چید و پیش روی مالک گذاشت.

وقتی که مالک آنها را شکست دید که باز هم همه ترش هستند. مالک با عصبانیت بیشتر غرید و گفت: مرد حسابی تو چندین سال است باغبان این باغ هستی هنوز انار ترش و شیرین را نمیشناسی؟ در جواب گفت: خیر قربان. مالک متعجبانه گفت: این چگونه ممکن است؟ گفت قربان چگونه ممکن است بدون خوردن هیچ اناری، پی به ترش یا شیرین بودن آن ببرم زیرا من که چندین سال است مراقب این باغ هستم چیزی از آن نخورده ام. مالک شگفت زده از جایش برخاست و گفت: چرا و چگونه از میوه ی این باغ نخورده ای؟ در جواب گفت: تو به من گفته ای که مراقب این باغ باشم نگفتی که اجازه داری از آن بخوری و من نمیتوانستم بدون اجازه ی صاحب باغ از آن بخورم. مالک وقتیکه موضوع را به دقت بررسی کرد دانست که راست میگوید و تا کنون میوه این باغ را نچشیده است. او را شخصی بزرگوار و بسیار امانتدار یافت لذا آزادش کرده و دختر خود را به عقد وی در آورد و او را برادر و داماد خویش خواند.

عبدالله نتیجه ی آن ازدواج است. اشعث پسر شعبه مصیصی میگوید: هارون الرشید خلیفه عباسی، به شهرک رقّه در شام مسافرت کرده و در آنجا رحل اقامت افکند. وقتیکه او آنجا بود، عبدالله بن مبارک وارد رقه شد و مردم فراوانی پشت سر او به حرکت در آمدند و بر اثر قدم آنان، گرد و غبار فراوانی برخاست. خلیفه در بالای برج، آن جمعیت را مشاهده کرده و پرسید: این تجمع چیست؟ گفتند: عالمی از اهل خراسان به نام عبدالله بن مبارک به شهر میاید و مردم به احترامش در پیرامونش گرد آمده اند. گفت: این مالک است نه هارون، که جز پلیس و محافظ کسی در اطرافش نیست.

عبدالله به جهاد رفت وقتیکه برگشت در «هیته» در سال 281 یا 282 وفات یافت. روحش شاد. هیته شهریست در کنار رود فرات و بالاتر از انبار. عبدالله شعر هم میسرود و اشعارش هم اکنون موجود است. پندها و اندرزهای حکمت آمیز فراوانی از او بجا مانده است این سخن نغز از اوست: «علم دنیایی را یاد گرفتیم ولی آن ما را به ترک دنیا راهنمایی کرد». اخبار و سخنان او در چند جزء جمع آوری شده و مورد استفاده است. منبع: توشه راه نجات

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
هدف ما از تشکیل چنین سایتی کمک و جذب جوانان رو به دین مبین اسلام است.از این رو اکثر مطالب سایت مطابق با سلیقه جوانان و در چارچوب قوانین اسلامی تهیه شده است.با عضویت و فعالیت خود ( نظردهی و شرکت در تالار گفتمان و ... ) به پیشرفت سایت کمک خواهید کرد و اگر ایده ای جهت ترقی سایت در ذهن دارید لطفا آن را با ما در میان بگذارید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 10
  • تعداد اعضا : 239
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 19
  • بازدید امروز : 182
  • باردید دیروز : 23
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,171
  • بازدید ماه : 2,572
  • بازدید سال : 16,740
  • بازدید کلی : 3,449,800
  • کدهای اختصاصی
    flag counter
    Flag Counter